مدیریت بازار ارز همواره یکی از چالشبرانگیزترین موضوعات در اقتصاد کشورها، به ویژه در کشورهایی با اقتصاد وابسته به منابع طبیعی مانند نفت و گاز، بوده است. بازار ارز به دلیل ماهیت پیچیده و تأثیرپذیری از عوامل متعدد اقتصادی، سیاسی و روانی، از بازارهای کالا متمایز است. در حالی که در بازار کالا، قیمتها عمدتاً توسط عرضه و تقاضا تعیین میشوند، در بازار ارز، عوامل روانی و انتظارات تورمی نیز نقش تعیینکنندهای ایفا میکنند. این موضوع باعث میشود که مدیریت این بازار نیازمند رویکردی جامع و چندبُعدی باشد. در ایران، وابستگی شدید اقتصاد به درآمدهای نفتی و نوسانات قیمت نفت در بازار جهانی، مدیریت بازار ارز را به امری پیچیده تبدیل کرده است. از یک سو، دولت و بانک مرکزی تلاش میکنند تا با کنترل نرخ ارز و مدیریت عرضه و تقاضا، ثباتنسبی در بازار ایجاد کنند. از سوی دیگر، عوامل سیاسی، تحریمهای بینالمللی و انتظارات تورمی باعث میشوند که این ثبات به راحتی دستنیافتنی باشد. در چنین شرایطی، اعتماد عمومی به سیستم مالی و پولی کشور، نقشی کلیدی در مدیریت بازار ارز ایفا میکند. در گفتوگو با جمشید عدالتیان، اقتصاددان و استاد دانشگاه به بررسی عوامل مؤثر بر مدیریت بازار ارز، از جمله نقش سیاستهای دولت و بانک مرکزی، تأثیر وابستگی به درآمدهای نفتی و ضرورت ایجاد تنوع در منابع درآمدی پرداخته میشود. همچنین، اقدامات اخیر بانک مرکزی در حوزه ارزی، مانند راهاندازی مرکز مبادله و تلاش برای کنترل انتظارات و نوسانات نرخ ارز، مورد تحلیل قرار میگیرد. در نهایت، به این سوال پاسخ داده میشود که آیا میتوان با تکنرخیکردن ارز و واقعیسازی قیمتها، گامی مؤثر در جهت بهبود وضعیت اقتصادی کشور برداشت، یا خیر؟
برخی جنبههای سیاسی و مشکلات ساختاری را عوامل تأثیرگذار بر بازار ارز میدانند. به نظر شما، چه عواملی بیشترین تأثیر را بر مدیریت بازار ارز میگذارند؟
بازار ارز ویژگیهایی دارد که آن را از بازار کالاها متمایز میکند. در بازار کالا، عواملی مانند عرضه و تقاضا، قیمت تمامشده و محدودیتهای عرضه و تقاضا، قیمتها را تعیین میکنند. اما در بازار ارز، علاوه بر این عوامل، مسائل روانی نیز نقش مهمی ایفا میکنند. این مسائل روانی اگرچه قابل مشاهده نیستند، اما به شدت بر رفتار متقاضیان ارز تأثیر میگذارند. بنابراین، مدیریت فضای روانی بازار توسط بانک مرکزی و دولت به عنوان حکمرانان اصلی بازار، بسیار حیاتی است تا اتفاقات پیشبینینشده تأثیر مخرب چندانی نداشته باشند. معمولاً مسائل سیاسی و روانی در کوتاهمدت بر بازار ارز تأثیر میگذارند، اما در بلندمدت، آنچه تعیینکننده است، عرضه و تقاضا و قوانین بازار است. قیمت ارز (یا بهتر است بگوییم ارزش مبادلهای ارز) به عرضه و تقاضا بستگی دارد. در حال حاضر، به نظر میرسد که اعتماد اجتماعی و مدیریت روانی بازار از اهمیت ویژهای برخوردار است. اگر مردم احساس ناامنی کنند و نسبت به آینده اقتصاد و حفظ ارزش پول خود نگران باشند، به سمت تبدیل ریال به داراییهایی مانند طلا، ارز، ملک و غیره حرکت میکنند تا از این طریق امنیت مالی خود و خانوادهشان را تأمین کنند. این رفتار ناشی از انتظارات تورمی است که سالهاست در جامعه ما وجود دارد و تأثیر مستقیمی بر کاهش ارزش ریال در مقابل ارزهای دیگر گذاشته است.
در اقتصاد، وقتی تورم داخلی به ۴۰ درصد میرسد، قدرت خرید ریال نیز به همان میزان کاهش مییابد. اگر نسبت تورم داخلی به تورم بینالمللی (که معمولاً ۳ تا ۹ درصد است) افزایش یابد، ارزش ریال نیز کاهش خواهد یافت. حتی اگر دولت سعی کند ارزش ریال را با سرکوب قیمتها ثابت نگه دارد، این فشار مانند یک فنر عمل میکند و دیر یا زود خود را نشان میدهد. به عبارت دیگر، اگر قیمت دلار را ثابت نگه داریم، اما قیمت کالاها افزایش یابد، در واقع دلار را ارزان کردهایم و این باعث هجوم به سمت خرید ارز میشود. حتی شاهد هستیم که تبلیغات خرید مسکن در کشورهای همسایه با قیمتهایی بسیار پایینتر از تهران، نشاندهنده این است که دلار به دلیل تورم داخلی، ارزان شده و سرمایهگذاری در خارج از کشور را جذاب کرده است.
اتفاق دیگری که در این بازار رخ میدهد، فرار سرمایه است. وقتی اعتماد جامعه سلب میشود، سرمایهها از کشور خارج میشوند. تقاضای کاذب، مانند خرید ۱۰ هزار دلار توسط یک خانواده برای پسانداز، رقم بزرگی در بازار ایجاد نمیکند، اما فرار سرمایههای بزرگ تأثیر مخربی بر بازار میگذارد و تقاضا را به شدت افزایش میدهد. هرچه پیشبینیها حاکی از کاهش ارزش ریال باشد، فشارها در بازار ارز بیشتر میشود. در این شرایط، دولت و بانک مرکزی باید دو کار اصلی انجام دهند: اولاً، واقعیتهای اقتصادی را بپذیرند و ثانیاً، اعتماد اجتماعی را تقویت کنند. بانک مرکزی دو مأموریت اصلی دارد: کنترل تورم و حفظ ارزش ریال. این مأموریتها باید به موقع و با اقتدار انجام شوند. در ایران، سیستم مدیریت شناور ارز وجود دارد، اما بازارهای موازی مانند ارز ترجیحی، نیمایی و آزاد باعث شدهاند که فشار اصلی به سمت بازار آزاد هدایت شود. جامعه معمولاً بازار آزاد را به عنوان مبنای فعالیت خود در نظر میگیرد، نه بازاری که دولت کنترل میکند. بنابراین، دولت باید علاوه بر پذیرش واقعیتهای اقتصادی، مدیریت روانی و اقتصادی بازار را با اقتدار انجام دهد.
اقتدار به معنای سرکوب قیمتها نیست، بلکه به معنای مدیریت فعال و دقیق بازار است. بانک مرکزی در این دوره به حفظ ذخایر طلا و ارز توجه زیادی داشته است، زیرا وقایع سیاسی ممکن است غیرقابل پیشبینی باشند. دولت ترجیح میدهد ذخایر کافی ارزی برای تأمین کالاهای اساسی و سایر نیازها در دو تا چهار سال آینده داشته باشد. از سوی دیگر، برای افزایش عرضه دلار، دولت بازار ارز تجاری را ایجاد کرده است. دلیل این اقدام این بود که در بازار نیمایی، قیمت دلار به حدی پایین بود که صادرات برای بسیاری از صادرکنندگان صرفهای نداشت. با وجود تورم ۴۰ درصدی در داخل کشور، قیمت کالاها به شدت افزایش یافته بود، اما قیمت دلار ثابت مانده بود. این موضوع باعث شده بود که صادرات کاهش یابد. با ایجاد بازار ارز توافقی، دولت سعی کرده است عرضه دلار را افزایش دهد و صادرات را رونق بخشد. با واقعیتر شدن قیمتها، انتظار میرود صادرات افزایش یابد و عرضه دلار ناشی از صادرات نیز بیشتر شود، که در نهایت به تعادل در بازار ارز کمک خواهد کرد.
کنترل رها شدگی بازار ارز، کاهش اثر واسطهها و دلالان ارزی و ایجاد بازاری برای ارتباط مستقیم خریدار و فروشنده، از جمله اهداف راهاندازی بازار ارز تجاری بوده است. به نظر شما چه اقداماتی باید انجام شود تا روند کار تجار در این سامانه تسهیل شود؟
دولت تلاش میکند تا قیمتها را واقعیتر کند. گرچه اصطلاح "دلار گران شده" اصطلاحی تخصصی نیست، اما برای سادگی از آن استفاده میکنیم. دولت همواره مدیریت شناور ارز را حتی قبل از انقلاب تجربه کرده و بانک مرکزی نیز پس از انقلاب مدلهای مختلفی را آزموده است. در دوران جنگ، بانک مرکزی توانست با کنترل ذخایر و صادرات، نیازهای کشور را پاسخ دهد. سوال اینجاست که چه کسانی به بازار ارز مراجعه میکنند؟ بر اساس آمار، حدود ۹۰ درصد از واردات کشور نیاز به ارز دارد که عمدتاً به کالاهای واسطهای و سرمایهای اختصاص مییابد و تنها ۱۰ درصد به کالاهای مصرفی بادوام تعلق میگیرد. دولت تمرکز خود را روی این ۹۰ درصد گذاشته تا عرضه و تقاضای ارز را کنترل کند و مدیریت شناور داشته باشد. به همین دلیل، به سمت بازار ارز تجاری حرکت کرده است تا شرکتهایی که نیاز به واردات مواد اولیه و ماشینآلات دارند و یا صادرات انجام میدهند، بتوانند ارز خود را تأمین کنند. این رویکرد باعث میشود تا ۹۰ درصد از بازار ارز بهینهتر کنترل شود. امیدواریم بازار تجاری با رفع مشکلات و محدودیتهایش، عرضهکنندگان و متقاضیان ارز را بیشتر به خود جذب کند و رفتارهای اقتصادی درستی شکل بگیرد. این امر میتواند به ثبات نسبی در ۹۰ درصد از بازار ارز کمک کند و به کارآفرینان امکان برنامهریزی تولید و عرضه را بدهد. با این حال، اقتصاددانها به آن ۱۰ درصد باقیمانده نیز حساس هستند. این ۱۰ درصد به بازارهای موازی یا آزاد اختصاص دارد که برای مسافرت و سایر نیازها استفاده میشود. دولت تلاش کرده با ارائه ارز مسافرتی، بخشی از این تقاضا را پاسخ دهد، اما نتوانسته به طور کامل آن را کنترل کند. به همین دلیل، بازار موازی همچنان پابرجاست. اتفاق دیگری که افتاده، نیاز به بازگرداندن اعتماد عمومی به سیستم بانکی است. اگر اعتماد عمومی به بانکها جلب شود، بسیاری از افراد حاضرند ارز و طلای خود را به چرخه اقتصادی بازگردانند. به عنوان مثال، در ترکیه، دولت با ارائه بهره دلاری و تضمین بازپرداخت، موفق شد دلارهای موجود در خانهها را به بانکها بازگرداند. در ایران نیز بانک مرکزی باید این اعتماد را ایجاد کند تا بخشی از ارز موجود در خانوادهها به چرخه اقتصاد بازگردد. این امر میتواند به بهبود تسهیلات دلاری بانکها و چرخش اقتصادی کمک کند.
در این زمینه سه راهکار پیشنهادی برای بانک مرکزی دارم:
۱. ایجاد اعتماد بیشتر و تقویت سرمایه اجتماعی: بانک مرکزی باید اقتدار خود را نشان دهد و ثابت کند که توانایی کنترل بازار و حفظ ارزش ریال را دارد. این امر نیازمند تقویت ذخایر ارزی و مدیریت روانی جامعه است.
۲. مدیریت روانی بازار: تبلیغات منفی از خارج از کشور درباره ناترازی بانکها باعث ایجاد وحشت عمومی میشود. بانک مرکزی باید با مدیریت روانی جامعه، این ترسها را کاهش دهد و اقتدار خود را بازیابد.
۳. بازگرداندن ارزهای راکد به چرخه اقتصاد: بانک مرکزی باید تضمین کند که افراد با سپردهگذاری دلارهای خود در بانکها، نه تنها بهره دریافت میکنند، بلکه هر زمان که بخواهند میتوانند آن را برداشت کنند. این اقدام میتواند دلارهای راکد را به چرخه اقتصاد بازگرداند و به بهبود وضعیت اقتصادی کمک کند.
در نهایت، بانک مرکزی و دولت باید با ایجاد اعتماد و مدیریت بحرانهای اقتصادی و روانی، اقتدار خود را بازیابند و از واگذاری کنترل بازار به نهادهای خارجی خودداری کنند. این امر مستلزم تقویت سرمایه اجتماعی و مدیریت فعالانه بازار ارز است.
برخی تحلیلگران معتقدند که عدم هماهنگی بین دولت و بانک مرکزی، اجرای جداگانه و ناهمگون سیاستهای پولی و مالی و همچنین تسلط دولت بر بانک مرکزی از جمله عواملی هستند که اقتدار بانک مرکزی را در انجام وظایفش کاهش دادهاند. تحلیل شما در این مورد چیست؟
در اقتصادهایی که وابستگی شدیدی به درآمدهای نفتی وجود دارد، مانند اقتصاد ایران، جدایی کامل دولت و بانک مرکزی به راحتی امکانپذیر نیست. در کشورهایی که درآمدهای ارزی متنوعتری دارند، بانکهای مرکزی میتوانند به صورت مستقلتر و مقتدرانهتر عمل کنند. به عنوان مثال، در آلمان، بانکها عمدتاً خصوصی هستند و بانک مرکزی به طور مستقل با آنها همکاری میکند و وظایف خود را به درستی انجام میدهد. همچنین، دولت آلمان وابستگی به درآمدهای نفتی ندارد و این موضوع به استقلال بیشتر بانک مرکزی کمک میکند. در مقابل، در کشورهای نفتی مانند ایران، قطر و عربستان، دولت نقش اصلی را در تأمین درآمدهای ارزی ایفا میکند. دولت نفت را میفروشد و ارز حاصل از آن را به بانک مرکزی انتقال میدهد. سپس، خود دولت در مورد چاپ پول و کنترل نقدینگی تصمیمگیری میکند. این ساختار باعث میشود که بانک مرکزی تحت تأثیر مستقیم دولت قرار گیرد و نتواند به طور مستقل عمل کند. به عبارت دیگر، در چنین شرایطی، بانک مرکزی به جای آنکه نقش تنظیمگر و ناظر را ایفا کند، به نوعی ابزار اجرایی دولت تبدیل میشود. برای مثال، در عربستان سعودی، حتی با عرضه بخشی از سهام شرکت نفتی آرامکو به بخش خصوصی، همچنان دولت کنترل اصلی را در اختیار دارد. در ایران نیز بیشترین درآمدهای ارزی از طریق صادرات نفت، پتروشیمی و میعانات گازی تأمین میشود که همه این منابع در اختیار دولت است. بنابراین، دولت به راحتی میتواند بر بانک مرکزی تأثیر بگذارد و این نهاد را تحت کنترل خود درآورد. اگر بانک مرکزی و شرکتهای خصوصی تأمینکننده اصلی ارز بودند، رئیس بانک مرکزی میتوانست با اقتدار بیشتری عمل کند و سیاستهای پولی را به طور مستقل تعیین نماید. اما در شرایط فعلی، که دولت بزرگترین تأمینکننده ارز است، استقلال بانک مرکزی بیشتر به نظر یک ایدهآل تئوریک میرسد تا یک واقعیت عملی. در نتیجه، هرچند در تئوری جدایی بانک مرکزی از دولت مطلوب است، اما در عمل، به دلیل وابستگی شدید دولت به درآمدهای نفتی، این جدایی به شکلی تصنعی و غیرواقعی خواهد بود.
تا زمانی که اقتصاد کشور وابسته به نفت است، آیا این مشکل حل نخواهد شد؟
مسئله وابستگی به نفت را نمیتوان به سادگی نادیده گرفت. اگرچه تلاشهایی برای تنوع بخشیدن به صادرات انجام شده است، اما همچنان بخش عمدهای از درآمدهای ارزی کشور از طریق صادرات نفت، پتروشیمی و میعانات گازی تأمین میشود. برای کاهش این وابستگی، باید به دنبال ایجاد منابع درآمدی جدید باشیم. به عنوان مثال، کشورهای همسایهای مانند ترکیه یا امارات، درآمدهای قابل توجهی از صنعت گردشگری کسب میکنند. اگر زیرساختهای گردشگری و هتلداری در کشور ما به بخش خصوصی واگذار شود، این صنعت میتواند به یکی از منابع مهم درآمد ارزی تبدیل شود. همچنین، اگر صادرات گاز به طور جدی دنبال شود، هرچند این محصول نیز در دسته منابع نفتی قرار میگیرد، اما تنوع بیشتری در درآمدهای ارزی ایجاد میکند. علاوه بر این، شرکت ملی نفت در گذشته تلاش کرد تا با ایجاد پالایشگاه و پمپ بنزین در کشورهای دیگر، مانند هندوستان و سنگال، وابستگی به فروش نفت خام را کاهش دهد. این استراتژی میتواند از تأثیر نوسانات قیمت نفت در بازار جهانی بکاهد، زیرا زمانی که قیمت نفت خام کاهش مییابد، درآمد حاصل از فروش محصولات پالایش شده مانند بنزین میتواند این کاهش را جبران کند. متأسفانه، ما بیش از ۱۰۰ سال است که به فروش نفت خام ادامه دادهایم، در حالی که میتوانستیم با ایجاد پالایشگاهها و شبکههای توزیع سوخت در سطح جهانی، ارزش افزوده بیشتری ایجاد کنیم.
سیاستهای مالی و پولی نیز به شدت در هم تنیدهاند. دولت از طریق بودجه و سیاستهای مالی، قیمتها را کنترل میکند، در حالی که بانک مرکزی باید سیاستهای پولی را مدیریت کند. اما در عمل، دولت در بازارها دخالت میکند و این باعث میشود که بخش خصوصی نتواند به درستی عمل کند. در بسیاری از کشورها، صنایعی مانند نیروگاهها، مخابرات و حتی پالایشگاهها به بخش خصوصی واگذار شدهاند. اگر قرار است اصلاحات اساسی در این زمینه انجام شود، باید به سمت خصوصیسازی واقعی حرکت کنیم. به عنوان مثال، نفت خام را به پالایشگاههای خصوصی بفروشیم و اجازه دهیم آنها شبکههای توزیع سوخت خود را ایجاد کنند. این مدل در بسیاری از کشورهای جهان، از جمله شرکتهای معروف "هفت خواهران"، موفق عمل کرده است. سیستم یارانهای نیز یکی دیگر از مشکلات اساسی است. یارانههایی که برای برق، گاز و بنزین پرداخت میشود، هزینههای سنگینی را به اقتصاد کشور تحمیل میکند. این یارانهها در کوتاهمدت ممکن است خوشایند به نظر برسند، اما در بلندمدت باعث ناترازی و کاهش کیفیت خدمات میشوند. به عنوان مثال، یارانه برق ممکن است منجر به کمبود نیروگاه و قطعی برق در آینده شود. اگر قیمتها واقعی شوند، میتوانیم خدمات بهتری ارائه دهیم و رشد اقتصادی پایدارتری داشته باشیم. در نهایت، باید به این واقعیت توجه کنیم که دولت نمیتواند از جیب خود یارانه بدهد، این یارانهها در نهایت از جیب مردم تأمین میشود. افزایش نقدینگی و چاپ پول برای جبران کسری بودجه، تنها باعث افزایش تورم و کاهش ارزش پول ملی میشود. به جای این کار، باید قیمتها را واقعی کنیم و اجازه دهیم بازار به طور طبیعی عمل کند. این موضوع نه تنها در مورد ارز، بلکه در مورد بنزین، گاز و سایر کالاها نیز صدق میکند. حقوق و دستمزدها نیز باید با توجه به شرایط واقعی اقتصاد تعیین شوند. به عنوان مثال، در ترکیه حداقل دستمزد بر اساس دلار تعیین میشود و این باعث میشود که کارگران بتوانند با حقوق خود زندگی مناسبی داشته باشند. در ایران نیز باید به سمت تعیین حقوق واقعی و بهبود کیفیت تولید حرکت کنیم تا بتوانیم در بازارهای جهانی رقابت کنیم. نتیجه سیستم یارانهای و کنترل قیمتها، چیزی جز تورم بالا و کاهش ارزش پول ملی نیست. برای خروج از این چرخه، باید اصلاحات ساختاری انجام دهیم و به سمت اقتصاد بازار آزاد و رقابتی حرکت کنیم.
بسیاری معتقدند که سامانه ارز توافقی گامی به سمت واقعیکردن و تکنرخیشدن ارز است. به نظر شما این دیدگاه تا چه اندازه درست است؟ آیا میتوان این اقدام را به عنوان پله اول برای واقعیکردن سایر قیمتها در نظر گرفت؟
واقعی یا تکنرخیکردن ارز به معنای کنترل کامل بازار شناور ارز است. در حال حاضر، دولت سعی میکند حدود ۹۰ درصد از بازار ارز را مدیریت کند، اما باید به سمت مدیریت ۱۰۰ درصدی حرکت کند. این بدان معناست که هر فرد، در هر زمان و هر مکان، بتواند ریال خود را به ارز تبدیل کند. هرگونه محدودیت در این زمینه منجر به ایجاد بازار موازی میشود. برای مثال، اگر فردی بخواهد مسافرت کند و به ۱۰ هزار دلار نیاز داشته باشد، باید بتواند به راحتی به بانک مراجعه کرده و این مبلغ را دریافت کند و یا اگر شخصی برای کار پزشکی به ۵۰ هزار دلار نیاز دارد، باید بتواند بدون محدودیت این مبلغ را تهیه کند. پول و اعتماد دو مفهوم به هم پیوستهاند. ارزش پول به اعتمادی بستگی دارد که مردم به آن دارند. در گذشته، پشتوانه دلار طلا بود، اما بعداً این پشتوانه به اعتبار دولت آمریکا تغییر کرد. امروزه حتی ارزهای دیجیتال نیز بر پایه اعتماد مردم به یکدیگر یا نهادهای پشتیبان استوارند. در اقتصاد، این اصل وجود دارد که "پول هر چیزی است که بتواند جای پول کار کند".
بانک مرکزی مسئول حفظ ارزش ریال است و باید اقتدار خود را در این زمینه اثبات کند. بحرانهای اقتصادی در کشورهایی مانند ترکیه، ونزوئلا و آرژانتین نشان میدهد که دولتها باید سریعاً اقتدار خود را در مدیریت اقتصاد نشان دهند. برای مثال، در ترکیه، آقای اردوغان ابتدا اجازه نمیداد نرخ بهره بانکی از ۱۵ درصد فراتر رود، اما در نهایت پذیرفت که نرخ بهره به ۴۰ درصد افزایش یابد. این اقدام باعث شد مردم پول خود را در بانکها نگه دارند و به خرید دلار روی نیاورند، زیرا اطمینان داشتند که ارزش پولشان حفظ میشود. در ایران، اما نرخ بهره واقعی منفی است، زیرا تورم بسیار بالاتر از نرخ بهره بانکی است. این موضوع باعث ناترازی در بانکها میشود. برای مثال، اگر فردی امروز وامی دریافت کند و پنج سال بعد آن را بازپرداخت کند، به دلیل تورم بالا، ارزش واقعی پول بازپرداختشده بسیار کمتر خواهد بود. قیمت ارز یک معلول است، نه علت. این قیمت تحت تأثیر سایر بازارها قرار دارد، نه برعکس. اگرچه تکنرخیکردن ارز ایدهآل است، اما در شرایط فعلی بعید به نظر میرسد. در دورههایی این اتفاق ممکن بود، زیرا در آن زمان صادرات نفت به خوبی انجام میشد و ذخایر ارزی کافی وجود داشت. اما در حال حاضر، به دلیل محدودیتهای موجود، این امر دشوار است. به جای تمرکز صرف بر ارز، باید سایر بازارها را واقعی کنیم. اقتصاد ایران در حال حاضر ترکیبی از بازار آزاد و دولتی است، اما این مدل کارآمد نیست. ما نمیتوانیم همزمان انتظار داشته باشیم که دولت همه چیز را تأمین کند و در عین حال بازار آزاد و رقابتی داشته باشیم. این تناقض باعث شده که اقتصاد ایران نه کاملاً آزاد و نه کاملاً دولتی باشد. برای خروج از این وضعیت، باید بازنگری کلی در اقتصاد انجام شود. اگر قرار است اقتصاد کاملاً دولتی شود، باید همه چیز جیرهبندی شود و سفر به خارج ممنوع شود. اما اگر قرار است اقتصاد بازار آزاد باشد، باید قیمتها واقعی شوند و دولت از دخالت در بازارها خودداری کند.
ارزیابی شما از برخی اقدامات اخیر بانک مرکزی در حوزه ارزی، مانند کنترل انتظارات و نوسانات نرخ ارز چیست؟
امیدوارم بانک مرکزی ایران بتواند با اقدامات مؤثر، اقتدار خود را در مدیریت ارزی نشان دهد. بسیاری از کشورها در تلاش هستند تا با ایجاد چندجانبهگرایی در بازار ارز، از وابستگی به دلار بکاهند. به عنوان مثال، یورو توانسته است حدود ۳۰ درصد از بازار جهانی را به خود اختصاص دهد، اما همچنان دلار حاکمیت خود را حفظ کرده است. این تلاشها باید واقعبینانه و در بلندمدت انجام شود، زیرا ایجاد یک ارز مقتدر جدید نیازمند زمان و همکاری بینالمللی است. در گذشته، دلار پشتوانه طلا داشت، اما امروزه این پشتوانه از بین رفته است. در حال حاضر، در مقابل هر اونس طلا، حجم زیادی دلار در گردش وجود دارد. با این حال، ظهور رمزارزها مانند بیتکوین، که ارزش آن به بیش از ۱۰۰ هزار دلار نیز رسید، نشان میدهد که فناوریهای جدید میتوانند به سرعت جایگزین سیستمهای سنتی شوند. رمزارزها به سرعت در حال تبدیل شدن به قدرتهای جدید در بازارهای مالی هستند و این روند میتواند اقتدار دلار را به چالش بکشد. بانک مرکزی ایران باید بازنگری اساسی در سیستم بانکی خود انجام دهد و از مدل سنتی شعبهمحوری فاصله بگیرد. در بسیاری از کشورهای پیشرفته، مانند آلمان، شعبههای بانکی به ندرت دیده میشوند و خدمات بانکی بیشتر از طریق سیستمهای دیجیتال ارائه میشود.
به نظر من، آقای فرزین، رئیس کل بانک مرکزی، باید به این موضوع توجه ویژهای داشته باشد. دنیا به سرعت در حال تغییر است و سیستمهای مالی نیز باید خود را با این تغییرات تطبیق دهند. اگر ایران بتواند یک رمزارز معتبر و مورد اعتماد ایجاد کند، مردم به جای خرید دلار، به این رمزارز روی خواهند آورد. علاوه بر این، فناوریهای جدید بانکداری، مانند هوش مصنوعی و بلاکچین، فرصتهای بزرگی را برای اصلاحات مالی فراهم میکنند. این اصلاحات میتوانند با کمترین درد برای مردم، اعتماد اجتماعی و مالی را در جامعه تقویت کنند. در نهایت، باید به این نکته توجه کرد که اقتدار دلار نه توسط ارزهای ملی دیگر، بلکه توسط رمزارزها به چالش کشیده خواهد شد. رمزارزها به سرعت در حال تبدیل شدن به حاکمان جدید بازارهای مالی هستند و کشورها باید این روند را جدی بگیرند. کشورهای تحریمشده، که تعدادشان نیز در حال افزایش است، میتوانند با همکاری یکدیگر یک بلوک اقتصادی تشکیل دهند و یک رمزارز مشترک ایجاد کنند. این اقدام میتواند وابستگی به دلار را کاهش داده و سیستم مالی این کشورها را تقویت کند. آقای فرزین و همکارانش در بانک مرکزی باید با آیندهنگری و استفاده از فناوریهای جدید، اصلاحات اساسی در سیستم بانکی کشور انجام دهند. این اصلاحات نه تنها میتواند مشکلات فعلی را حل کند، بلکه میتواند اعتماد مردم به سیستم مالی و پولی را نیز افزایش دهد.
نظر شما