سه‌شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۲
نقش کلیدی مدیریت بحران بانک مرکزی در ایجاد آرامش روانی

اقدام هوشمندانه بانک مرکزی در دوران جنگ، کنترل و مدیریت نرخ‌های اعلامی بود که توانست از شعله‌ور شدن آتش روانی جلوگیری کرده و آرامش نسبی را به جامعه تزریق کند.

سعید باستانی - کارشناس مسائل اقتصادی و نماینده سابق مجلس: بحران‌ها، به‌ویژه تکانه‌های شدید سیاسی و نظامی، همواره معیاری بی‌رحمانه برای سنجش استحکام ساختارهای بنیادین یک کشور هستند. جنگ ۱۲ روزه که اخیراً بر کشور تحمیل شد، آزمونی سخت برای اقتصاد ایران بود که هم نقاط قوت شگفت‌انگیز و هم ضعف‌های ساختاری عمیق آن را به وضوح نمایان ساخت. ایران در این مدت، با تکیه بر ظرفیت‌های منحصربه‌فرد داخلی (به‌ویژه سرمایه انسانی و بنیان‌های اعتقادی)، تاب‌آوری بالایی از خود نشان داد و توانست در برابر شرایطی ایستادگی کند که هر کشور دیگری، حتی قدرت‌های اقتصادی مانند آلمان یا ژاپن را با خطر فروپاشی کامل مواجه می‌ساخت. با این حال، این مقاومت نباید ما را از نیمه خالی لیوان غافل کند، اقتصادی که تحت فشار قرار گرفت و با چالش‌های جدی مواجه شد. این تجربه، بیش از هر زمان دیگری، ضرورت گذار از مدیریت روزمره به سمت اصلاحات ساختاری و جراحی‌های بزرگ اقتصادی را فریاد می‌زند. در لحظات بحرانی، اولین و مهم‌ترین میدان نبرد، عرصه روانشناسی جامعه است. دشمن با هدف قرار دادن این حوزه، به دنبال ایجاد یک دومینوی ویرانگر اقتصادی است. سازوکار این دومینو در بحران اخیر به روشنی قابل مشاهده بود. با آغاز تنش‌ها، واکنش طبیعی مردم و سرمایه‌گذاران، تلاش برای حفظ ارزش دارایی‌هایشان از طریق تبدیل ریال به دارایی‌های امن‌تر، به‌ویژه ارزهای خارجی است. این حرکت نیازمند نقدینگی و نقدشونده‌ترین بازار در دسترس عموم، یعنی بازار سرمایه است.

در نتیجه، اولین حلقه از این زنجیره، فشار فروش سنگین در بورس اوراق بهادار خواهد بود. سهامداران، برای تامین ریال مورد نیاز جهت خرید ارز، اقدام به فروش سهام خود می‌کنند که این امر به قرمز شدن شاخص‌ها و ایجاد صف‌های طولانی فروش منجر می‌شود. خروج پول از بورس، نقدینگی سرگردانی را ایجاد می‌کند که بلافاصله به سمت بازار ارز هجوم می‌برد. این افزایش ناگهانی تقاضا، در حالی که عرضه ارز محدود است، به‌طور طبیعی تعادل بازار را بر هم زده و قیمت دلار و سایر ارزها را با جهش مواجه می‌کند. این چرخه معیوب، که از اضطراب روانی آغاز و به التهاب در بازارهای مالی و ارزی ختم می‌شود، نقطه آسیب‌پذیری اقتصاد ما در برابر تکانه‌های خارجی است. در این میان، نقش بانک مرکزی در مدیریت بحران اخیر قابل تامل بود. هرچند حجم معاملات واقعی ارز به دلیل کمبود فیزیکی آن در بازار آزاد چندان بالا نبود، اما تاثیر روانی «نرخ» اعلامی بر تابلوها انکارناپذیر است. افزایش لحظه‌ای نرخ ارز، حتی اگر مبتنی بر معاملات واقعی گسترده نباشد، به جامعه سیگنال بی‌ثباتی می‌دهد و اضطراب را تشدید می‌کند. اقدام هوشمندانه بانک مرکزی در این مقطع، کنترل و مدیریت نرخ‌های اعلامی بود. این سیاست توانست از شعله‌ور شدن آتش روانی جلوگیری کرده و آرامش نسبی را به جامعه تزریق کند. در حقیقت، با وجود آنکه نقدشوندگی در سایر بازارها مانند مسکن و خودرو نیز به شدت کاهش یافته بود، کنترل تابلوی نرخ ارز به مثابه یک لنگر روانی عمل کرد.

این تجربه یک درس بزرگ برای آینده دارد. اگر مردم و سرمایه‌گذاران به این درک برسند که ساختار اقتصادی کشور قادر به جذب تکانه‌های سیاسی-نظامی است و این تلنگرها منجر به فروپاشی نمی‌شوند، در بحران‌های بعدی رفتار منطقی‌تری از خود نشان خواهند داد. این آگاهی ذهنی، که کشور پایداری لازم را دارد، باعث می‌شود مردم کمتر به سمت بازارهای سفته‌بازی هجوم ببرند و در نتیجه، از خروج هیجانی پول از بورس و فشار بر بازار ارز کاسته خواهد شد. این بحران، با تمام هزینه‌هایش، فرصتی برای آموزش عمومی و تقویت اعتماد به نفس ملی در برابر تهدیدات اقتصادی آینده فراهم آورد.

مدیریت موفق کوتاه‌مدت بحران نباید ما را از پرداختن به ریشه‌های عمیق آسیب‌پذیری اقتصاد غافل سازد. یکی از بزرگترین ابرچالش‌های اقتصاد ایران، ساختار نظام پولی و مالی و به‌طور خاص، سلطه بلامنازع نظام بانکی بر تامین مالی کشور است. وابستگی بیش از ۹۰ درصدی تامین مالی به بانک‌ها، پاشنه آشیل اقتصاد ایران است که آن را در برابر هرگونه شوکی، شکننده می‌سازد. این ساختار معیوب، مشکلات متعددی را به اقتصاد تحمیل کرده است. اولاً، بانک‌ها در ایران به بنگاه‌هایی تبدیل شده‌اند که بیش از آنکه به فکر تامین مالی تولید و رشد اقتصادی باشند، به دنبال حداکثر کردن سود خود از طریق فعالیت‌های غیرمولد و بنگاه‌داری هستند. با وجود قوانین سخت‌گیرانه برای خروج بانک‌ها از بنگاه‌داری، این امر در عمل محقق نشده است. در نتیجه، منابع عظیم مالی به جای آنکه به سمت بخش‌های تولیدی و افزایش کیک اقتصاد هدایت شوند، در چرخه‌هایی حبس می‌شوند که تنها به «خلق پول صوری» و افزایش نقدینگی و تورم دامن می‌زنند. ثانیاً، این غول‌های بانکی به قدری بزرگ و قدرتمند شده‌اند که عملاً از نظارت موثر بانک مرکزی، به عنوان نهاد متولی حفظ ارزش پول ملی، خارج شده‌اند. چه بانک‌های خصوصی و چه دولتی، هر یک خود را حافظ منافع سهامدارانشان می‌دانند و در برابر سیاست‌های کلان پولی و اعتباری مقاومت می‌کنند. این خلاء تصمیم‌گیری در حوزه پولی و مالی، توانایی سیاست‌گذار را برای اجرای اصلاحات و کنترل متغیرهای کلان اقتصادی به شدت تضعیف کرده است. ادامه حیات با چنین ساختار بیماری، ممکن نیست. اقتصاد ایران نیازمند یک «دولت قاطع اقتصادی» است که شجاعت انجام جراحی‌های بزرگ و دردناک، اما ضروری را داشته باشد.

این جراحی باید بر دو محور اصلی متمرکز شود:

۱. کاهش سهم بانک‌ها و تقویت بازار سرمایه: باید با یک برنامه مدون و زمان‌بندی شده، مثلاً در یک بازه سه تا پنج ساله، سهم تامین مالی را از بانک‌محوری به سمت بازار سرمایه سوق داد. بازار سرمایه، با شفافیت بیشتر و هدایت مستقیم منابع به سمت شرکت‌های تولیدی و پروژه‌های توسعه‌ای، می‌تواند نقش بسیار موثرتری در رشد واقعی اقتصاد ایفا کند. این شیفت پارادایم، فشار را از روی دوش نظام بانکی برداشته و آن را به ایفای نقش اصلی خود، یعنی واسطه‌گری وجوه بازمی‌گرداند.

۲. اصلاح ساختاری نظام بانکی: این اصلاح نیازمند اقدامات قاطعی است. ادغام برخی بانک‌ها که در گذشته صورت گرفت، گام مثبتی بود، اما کافی نیست. باید با بانک‌هایی که به طور سیستماتیک مخل نظام اقتصادی کشور هستند، برخورد جدی صورت گیرد و حتی انحلال آنها در دستور کار قرار گیرد. انحلال یک بانک ناکارآمد و مخل، اتفاق بدی برای اقتصاد نیست. البته این فرآیند باید با شفافیت کامل و توضیح دقیق به مردم همراه باشد تا از ایجاد شوک‌های روانی و اجتماعی جلوگیری شود.

این اصلاحات، جزو همان ابرچالش‌های ملی هستند که سال‌هاست توسط دلسوزان کشور مطرح می‌شوند. دولت‌های مختلف پس از جنگ تحمیلی، به جای تمرکز بر حل یک یا دو ابرچالش اساسی (مانند بحران آب، محیط زیست، صندوق‌های بازنشستگی یا نظام بانکی)، دچار روزمرگی شده و از انجام این اصلاحات بنیادی غافل مانده‌اند. این غفلت باعث شده که این چالش‌ها روز به روز متورم‌تر و حل آنها دشوارتر و پُرهزینه‌تر شود. هرچه دیرتر به سراغ این جراحی برویم، حال اقتصاد بیمارتر خواهد شد.

جنگ ۱۲ روزه یک زنگ بیدارباش برای اقتصاد ایران بود. این بحران نشان داد که هرچند روحیه مقاومت و ظرفیت‌های داخلی می‌تواند در کوتاه‌مدت کشور را از چالش‌ها رها سازد، اما ثبات و پیشرفت بلندمدت در گرو اصلاحات عمیق و ساختاری است. مدیریت موفق نوسانات ارزی در این دوره، که بیشتر حاصل مدیریت هوشمندانه روانشناسی بازار بود، نباید ما را به اشتباه بیندازد. آسیب‌پذیری اصلی در جای دیگری نهفته است، در ساختار تامین مالی بانک‌محور، در بنگاه‌داری بانک‌ها و در عدم هدایت منابع به سمت تولید واقعی. اکنون زمان آن است که تهدید بحران را به فرصت اصلاح تبدیل کنیم. ایران نیازمند عزمی ملی و دولتی شجاع است تا دست به جراحی بزرگ بزند. گذار به سمت تامین مالی مبتنی بر بازار سرمایه و اصلاح نظام بانکی، نه یک انتخاب، که یک ضرورت حیاتی برای دستیابی به اقتصادی تاب‌آور، مولد و باثبات در آینده است. تعلل در این امر، تنها هزینه‌های فردای کشور را سنگین‌تر خواهد کرد.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha