سه‌شنبه ۹ دی ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۳
چه کسانی از تخریب بانک مرکزی سود می‌برند؟

عضو هیات علمی دانشگاه تهران گفت: نمی‌توان سکان‌دار یک سازمان مهم را دائماً با شایعات و جنگ روانی تحت فشار گذاشت و انتظار موفقیت داشت.

رکود تورمی، پدیده‌ای پیچیده که اقتصاد ایران سال‌هاست با آن دست و پنجه نرم می‌کند، ترکیبی از رشد اقتصادی پایین و نرخ تورم بالاست. این وضعیت، معیشت خانوارها را تحت فشار قرار داده و برنامه‌ریزی اقتصادی را دشوار می‌سازد. در سالیان اخیر، عوامل متعددی از جمله تحریم‌های بین‌المللی، نوسانات بازار جهانی و چالش‌های ساختاری داخلی به تشدید این معضل دامن زده‌اند. افزایش قیمت‌ها در کنار کاهش قدرت خرید، به رکود در بسیاری از بخش‌های تولیدی منجر شده و چرخه معیوبی را شکل داده است.

بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران، به عنوان نهاد سیاست‌گذار پولی، در این شرایط دشوار تلاش‌های قابل توجهی را برای مدیریت و مهار رکود تورمی آغاز کرده است. یکی از مهم‌ترین اقدامات اخیر، کنترل رشد نقدینگی از طریق سیاست‌های پولی انقباضی بوده است. این سیاست‌ها با هدف کاهش تقاضای کل و مهار تورم، به تدریج آثار خود را در بازار نشان داده‌اند. همچنین، بانک مرکزی با ساماندهی بازار ارز و تلاش برای ثبات‌بخشی به نرخ برابری ریال در مقابل ارزهای خارجی، گام‌های موثری در جهت کاهش انتظارات تورمی برداشته است. این تلاش‌ها، اگرچه در کوتاه‌مدت ممکن است با چالش‌هایی همراه باشند، اما در بلندمدت می‌توانند به بازگرداندن ثبات به اقتصاد کشور کمک کنند.

برای مقابله پایدار با رکود تورمی، نیاز به یک برنامه جامع و هماهنگ بین تمام بخش‌های اقتصادی کشور است. در کنار سیاست‌های پولی بانک مرکزی، دولت باید با اتخاذ سیاست‌های مالی مناسب، از جمله مدیریت هزینه‌ها، افزایش کارایی درآمدهای نفتی و غیرنفتی و حمایت هدفمند از تولید داخلی، به رونق اقتصادی کمک کند. اصلاحات ساختاری در بخش‌های مختلف از جمله بهبود فضای کسب و کار، تسهیل سرمایه‌گذاری و افزایش بهره‌وری، از دیگر گام‌های اساسی است. همکاری و هماهنگی سازنده بین قوا و نهادها، به همراه اعتمادسازی و شفافیت در تصمیم‌گیری‌ها، می‌تواند زمینه را برای خروج از این وضعیت و حرکت به سوی رشد پایدار و توسعه اقتصادی فراهم آورد. در این زمینه با محمد خوش‌چهره، اقتصاددان و عضو هیات علمی دانشگاه تهران به گفت‌وگو پرداختیم که در ادامه می‌خوانید.

ماندگارترین و بزرگترین مشکل اقتصاد کشور ما، تورم‌های بالاست که سال‌های طولانی وجود داشته است. چه عاملی سبب شده تورم‌های بالا بروز پیدا کند و چه راهکارهایی می‌توان ارائه داد؟

در مواجهه با تورم‌های بالا که سالیان متمادی اقتصاد ما را رنج می‌دهد، باید نگاهی عمیق‌تر به ماهیت آن داشت. درست است که کنترل سطح عمومی قیمت‌ها یک هدف مهم است، اما اینکه این هدف در شرایط نامناسب اقتصادی، استراتژیک‌ترین هدف باشد، جای بحث فراوان دارد. اصولاً تورم باید در کنار چندین متغیر حیاتی دیگر در نظام تصمیم‌گیری، سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی لحاظ شود. نادیده گرفتن این نکته می‌تواند سبب شود که یک نظام، به مسائل مهم بپردازد، اما از آنچه اهمیت حیاتی دارد، غافل بماند. در کنار تورم، ما متغیری به نام اشتغال داریم که ضد آن بیکاری است؛ و بیکاری برای بسیاری از متخصصان، یک متغیر بحرانی تلقی می‌شود. در کشور ما، همزمان با تورم بالا، با پدیده بیکاری نیز دست و پنجه نرم می‌کنیم که این وضعیت در بسیاری از کشورهای دارای اقتصاد باثبات، متفاوت است.

در ایران پس از جنگ، اینگونه نبود که اولویت‌ها به درستی تعریف شوند. در سیاست‌های اشتغال‌زایی، معمولاً سیاست‌های پولی انبساطی اتخاذ می‌شود و با تزریق پول در بخش‌های مولد، تولید افزایش می‌یابد. در این مسیر، ممکن است در کوتاه‌مدت شاهد تورم باشیم، اما اولویت با اشتغال و تولید است. اشکالی که در همه دولت‌های پس از جنگ وجود داشته، همین عدم تعریف صحیح اولویت‌هاست. اگر از تورم صحبت می‌کنم، صرفاً به دلیل پاسخ به سوال شماست؛ وگرنه می‌گویم که مشکل ما تنها تورم نیست، بلکه ترکیبی از مشکلات است. اما اینکه چه نوع تورمی؟ در دوره مجلس هفتم اشاره کردم که ما با پدیده‌ای به نام رکود تورمی مواجه هستیم که بدترین حالت ممکن است؛ زیرا همزمان با تورم، رکود نیز بر اقتصاد حاکم است. در رکود، تقاضا پایین می‌آید و نرخ رشد اقتصادی منفی می‌شود، در حالی که در تورم معمولاً تقاضا بالاست. اما در ایران، در بخش‌هایی مانند مسکن و بسیاری از کالاها، با وجود کاهش تقاضا، سطح قیمت‌ها نیز بالاست که نشان‌دهنده رها شدن کنترل سطح عمومی قیمت‌ها در بسیاری از موارد است.

تورم در شواهد تجربی، مطالعات تاریخی، مبانی تئوریک و آکادمیک تعریف‌های مشخصی دارد و با گران‌فروشی متفاوت است. تورم می‌تواند ناشی از فشار تقاضا (Demand-Pull) باشد؛ زمانی که عرضه کالا، خدمات و ارز، متناسب با تقاضا نیست و منجر به افزایش قیمت‌ها می‌شود. در این حالت، مدیریت‌های ضد تورم باید بر تنظیم تقاضا متمرکز شوند، هرچند نباید از تقویت سمت عرضه نیز غافل شد. در مقابل، تورم می‌تواند ناشی از فشار هزینه (Cost-Push) باشد؛ مخصوصاً در تولیدات صنعتی و کشاورزی، که دلیل آن افزایش هزینه‌های تولید است. این هزینه‌ها شامل عواملی مانند دستمزد (بسته به کاربر یا سرمایه‌بر بودن فعالیت)، حمل‌ونقل، انرژی (برق، آب و سوخت)، مواداولیه و هزینه پول (نرخ بهره تسهیلات بانکی که در نظام بانکی ما بسیار بالاست) می‌شود. یکی از اشکالات اصلی ما این است که متغیرهای بحرانی ثابت می‌مانند. این وضعیت مانند بیماری است که پزشک تنها به علائم آن می‌پردازد و ریشه‌ها را نادیده می‌گیرد. در شناخت پدیده تورم، به خوبی عمل نمی‌شود. بسیاری از افراد در اقتصاد ایران، نگاهی فراتر از دانش آکادمیک صرف ندارند؛ به این معنا که متغیرهای برون‌زا و عوامل روان‌شناختی که تاثیرشان به مراتب بیشتر از سیاست‌های پولی و مالی است، نادیده گرفته می‌شوند. اگر این عوامل روانی تشدید شوند، هر چقدر هم پول تزریق شود، پاسخگو نخواهد بود و آنها نادیده گرفته شده‌اند.

یکی دیگر از اشکالات تورم‌های مزمن ما، نگاه آکادمیک صرف به مسائل اقتصادی و فرض وجود ثبات و تعادل در اقتصاد است. اخیراً مفهوم "ناترازی" مطرح شده که در واقع همان "عدم تعادل" است؛ عدم تعادل میان عرضه و تقاضای پول، عدم تعادل میان عرضه و تقاضای نیروی کار و فاجعه‌بارترین آن، عدم تعادل میان حوزه مسئولیت و عقلانیت مسئول. یعنی آیا مسئول مربوطه از پس این حوزه برمی‌آید یا خیر؟ افرادی که اقتصاد خوانده‌اند، ممکن است پیچیدگی‌های اقتصاد ایران را با متغیرهای برون‌زا و شرایط جنگی آن در نظر نگیرند و با نسخه‌های روتین عمل کنند. در حالی که در شرایط رکود تورمی، مانند مقابله با تب و لرز، باید به صورت همزمان و هدفمند عمل کرد و به نفع تولید سیاست‌های انبساطی و در بخش سوداگری و دلالی نیز سیاست‌های انقباضی را دنبال کرد؛ بنابراین باید جهت‌مند کار کرد. از آنجایی که پایه و اساس درست نیست و جلو می‌رویم، تاثیرگذاری و اثرگذاری آن محدود می‌شود و تورم به وجود می‌آید. ریشه‌های دیگر تورم شامل هزینه پولی و مسائل ارزی است. البته تاثیر این عوامل به نوع فعالیت نیز بستگی دارد؛ برای مثال، افزایش هزینه دستمزد بر صنایع کاربرمحور مانند پوشاک و افزایش هزینه انرژی بر صنایع انرژی‌بر مانند ذوب‌آهن تاثیر مستقیم و شدیدی دارد.

با توجه به چالش‌های منطقه‌ای، سیاسی و امنیتی در سال‌های اخیر، تاثیرات روانی بر انتظارات تورمی چقدر است؟ عوامل آن چیست و چطور می‌توان آن را مدیریت کرد؟

این بحث دامنه گسترده‌ای دارد. انتظارات تورمی در ایران، از پیچیدگی خاصی برخوردار است؛ زیرا هم عوامل داخلی و اقتصادی روتین در آن دخیل هستند و هم کشور در یک جنگ اقتصادی قرار دارد. در جنگ اقتصادی، مدیریت خاصی لازم است و با احترام به بسیاری از مسئولان، کاستی‌هایی در برخی از آنان دیده‌ام. این افراد بیشتر اقتصادی‌نگر و صرفاً از منظر تئوریک و آکادمیک عمل می‌کنند، در حالی که این مسائل پیش‌شرط دارد. زمانی که از تعادل‌های اقتصادی سخن می‌گوییم و سیاست‌های پولی را مطرح می‌کنیم، اینها نیازمند ثبات و کنترل جو روانی جامعه است که در کشور ما چنین ثباتی وجود ندارد. بنابراین، افرادی که وارد حوزه‌های اقتصادی، به‌ویژه در سطح کلان، می‌شوند، باید اهمیت مدیریت اقتصاد کلان را از این منظر درک کنند. در همین زمینه، یعنی انتظارات، می‌خواهم بگویم که چگونه ممکن است مدیریت انتظارات از دست تصمیم‌گیری خارج شود. مشاهده می‌کنیم که در بسیاری از مسائل مانند گرانی، تورم، نرخ ارز و نرخ پول، مسئولان خوش‌بینانه سخن می‌گویند و می‌گویند اینگونه نمی‌شود، اما پس از مدتی خلاف آن اتفاق می‌افتد و وضعیت با شتاب پیش می‌رود. فردی که در کوچه و بازار فعالیت اقتصادی می‌کند، تشخیص می‌دهد که مثلاً نرخ ارز بالا می‌رود. اینگونه نیست که تقاضا و هجوم مردم برای خرید ارز ایجاد شده باشد. ۸۵ میلیون نفر جمعیت داریم، اما آنهایی که درگیر ارز هستند، فعالان اقتصادی در حوزه صادرات و واردات هستند. آنان تشخیص داده‌اند که نرخ ارز بالا می‌رود و با این پیش‌بینی، اقدام می‌کنند.

از نظر فردی ممکن است کار بدی نکنند، زیرا آن فرد صاحب سرمایه است و اکنون می‌بیند که مثلاً اقداماتی انجام شده که ارزش پولش کاهش می‌یابد، بنابراین سکه یا ارز می‌خرد تا ارزش پولش حفظ شود یا پرداخت پول کارفرما را به تاخیر می‌اندازد، چون می‌داند ارزش پول کاهش می‌یابد و قیمت‌ها افزایش پیدا می‌کند. در نهایت مشخص می‌شود که پیش‌بینی او درست بوده است. اما از نظر اخلاقی، کار خوبی نکرده است، چون موجب تحریک تقاضا برای سکه و ارز و افزایش قیمت‌ها شده است. اما سیاست‌گذاران به این مسئله توجه نمی‌کنند. از نظر رفتاری، حتی نمی‌توان به سوداگر ایراد گرفت، زیرا ماهیت سوداگر این است که به دنبال سوداگری برود. سوداگری در همه دنیا وجود دارد و ذاتاً به دنبال پول‌های سریع و بادآورده هستند، اما باید مسیرها را به گونه‌ای طراحی کرد که جریان سوداگری نتواند در نظام اقتصادی اختلال ایجاد کند.

مثلاً اکنون در فضای مجازی و حوزه‌هایی مانند بلاکچین‌ها و رمزارزها، یک فضای جدید برای سوداگری ایجاد شده است. افرادی که آگاهانه به اقتصاد نگاه می‌کنند، می‌بینند که این حوزه‌ها متفاوت هستند و باید کار دیگری انجام داد. برای مثال، در دنیا مسابقات اسب‌دوانی، سگ‌دوانی، لاتاری و موارد دیگر وجود دارد که پول‌های کلان سوداگری به آنجا هدایت می‌شود و اجازه نمی‌دهند که این سرمایه‌ها وارد پایه‌های اقتصاد شود. یا مثلاً یک تابلوی نقاشی میکل آنژ در حراجی‌های مختلف با قیمت‌های متفاوت معامله می‌شود. این نوع سوداگری تاثیری بر مواد غذایی و مایحتاج مردم ندارد، بلکه پول را به سمت حوزه‌هایی هدایت کرده که از همان‌جا مالیات دریافت می‌شود. اما ما این حوزه را رها کرده‌ایم. ضعف دیگر، محدودنگری و نگاه صرفاً تئوریکال به اقتصاد است. اقتصاد به یک حکیم، به اصطلاح، به یک استراتژیست نیاز دارد که فقط سطوح و مناسبات را نبیند که از دل آن عرضه و تقاضا به عنوان پیش‌فرض می‌آید. بلکه باید همانند یک عقاب که از بالا روندها را تحلیل می‌کند، محیط را ببیند، عوامل برون‌زا و درون‌زا را تشخیص بدهد و بداند چگونه آنها را تنظیم کند. استراتژیست کسی است که همه اینها را درک کند.

ما در بسیاری از موارد عوامل برون‌زا را ندیده‌ایم. رئیس‌جمهوری داشتیم که می‌گفت قطعنامه کاغذپاره‌ای بیش نیست. این سخن برای افکار عمومی اشکالی ندارد، اما اگر واقعاً آن را باور کرده باشد، آنگاه دیدیم چپ و راست، سازمان ملل و شورای امنیت قطعنامه صادر کردند. پیش از آنکه ایراد را متوجه شیطنت در دنیای سلطه بدانیم، باید بپذیریم که اشکال از عدم تحلیل عالمانه خود ما بوده است. زمانی که در دانشکده بودیم و درباره برجام بحث می‌شد، به کرات می‌گفتم که پیش از آنکه اشکال را در تحریم‌هایی که جو روانی داخل را تحت تاثیر قرار می‌دهند، به خارج نسبت بدهیم و تقصیر را به گردن خارج بیندازیم، باید بپذیریم که خود ما در تحلیل‌ها دچار اشتباه بوده‌ایم. فرض کنید ایالات متحده همچون ماری در عرصه جهانی بخواهد نیش بزند، برای این هم راه‌حل وجود دارد. ما می‌خواهیم در عرصه جهانی حضور داشته باشیم. ما مانند کره‌شمالی نیستیم. ده درصد از برخی معادن مهم دنیا را در اختیار داریم، در حالی که تنها یک درصد جمعیت جهان را داریم، پس دنیا به ما نیاز دارد و ما نیز به دنیا نیاز داریم، منتها نیاز آنها به ما بیشتر است. بنابراین اگر می‌خواهیم در عرصه جهانی حضور داشته باشیم، نمی‌توانیم بگوییم قطعنامه کاغذپاره‌ای بیش نیست و سپس آنها تحریم‌های متعدد وضع کنند.

در چنین شرایطی، یا باید به مبارزه بپردازیم و با چماق وارد عرصه شویم که در چند مورد نیز چنین کردیم و توانستیم در برابر فشارها بایستیم. زمانی که در جبل‌الطارق کشتی‌های ما را توقیف کردند، با یک برخورد قاطع در خلیج‌فارس، مسئله حل شد، شناورهای ما آزاد شدند و انتظارات ناشی از قفل شدن اقتصاد و تورم از بین رفت. یکی از روش‌ها همان است، اما در جای دیگر، وقتی در عرصه جهانی حضور دارید، باید انعطاف‌پذیری داشته باشید. اگر در مسیر خود ببینید ماری یا عقربی وجود دارد، باید بتوانید مانور دهید، مسیر را تغییر دهید و از راه‌های دیپلماسی و سایر ابزارها استفاده کنید. بخشی از انتظارات از فضایی است که از خارج ایجاد می‌شود. قبول دارم که یک جنگ واقعی اقتصادی در جریان است و کارشناسان اقتصادی در آمریکا، اسرائیل و سایر کشورها در این زمینه فعال هستند. من بارها این سخن را گفته‌ام که آقای ترامپ در سال ۱۳۹۷ گزارشی به کنگره ارائه داد و در یکی دو جای دیگر نیز اشاره کرد و گفت: «ما با ایران برخورد نظامی نمی‌کنیم، زیرا هزینه دارد، اما از طریق دوستان خود در امارات و عربستان و... (بولتون و پمپئو از اسرائیل نام بردند)، توانستیم ارزش پول ملی ایران را حدود ۳۸۰ درصد کاهش دهیم.» تا آن زمان فکر می‌کردیم تصمیم‌گیری‌ها داخلی است، در حالی که این سخن نشان می‌دهد هدایت و مدیریت از بیرون نیز صورت گرفته است. پس مسئله بسیار پیچیده‌تر است. انتظارات اگرچه پدیده‌ای تعریف‌شده در اقتصاد است، اما برای اقتصاد ایران پیچیدگی‌های بیشتری دارد. به این شکل نیست که تنها انتظارات تورمی وجود دارد، پس عرضه و تقاضا را تنظیم کنیم. اینها داروهایی هستند که باید تجویز شوند، اما دارو به‌تنهایی پاسخ نمی‌دهد. باید یک بسته و پیش‌شرط‌هایی وجود داشته باشد تا بتوان آن را اجرا کرد. متاسفانه این انتظارات همچنان حاکم است، زیرا ما متناسب با آن عمل نکرده‌ایم.

پس تصمیمات صلاحدیدی را تایید می‌کنید؟

در ابتدا گفتم، مطالعات تجربی، شواهد تاریخی و مطالعات آکادمیک، همگی با یکدیگر درهم‌تنیده‌اند. اکنون اگر نظر من را درباره وزیر اقتصاد بخواهند، می‌گویم وزیر اقتصاد باید استراتژیست باشد. در بسیاری از اقتصادها می‌پرسند مدیریت اقتصاد با چه کسی است؟ در بسیاری از کشورها، یک معاون اقتصادی وجود دارد که فردی آگاه به مباحث نظری، تئوریک، تجربی و سایر جنبه‌ها است و مدیریت اقتصادی را بر عهده دارد. در موارد محدود خود رئیس‌جمهور عمل می‌کند که مشاوران قوی دارد. نمونه آن، ترامپ است. ترامپ ظاهراً فردی است که خود تصمیم می‌گیرد، اما مشاوران متعددی دارد که از مکتب‌های فکری خودش انتخاب کرده و به او می‌گویند چه کند و چه نکند. سخنانی بیان می‌کند که برخی از آنها قابل تامل هستند، مثلاً در زمینه اشتغال و بیکاری تصمیم‌هایی می‌گیرد که چندان بد نیست و یا درباره تعرفه‌ها سخن می‌گوید که به نفع اقتصاد کشورش است. اما در برخی موارد، تصمیم‌های فاجعه‌باری نیز می‌گیرد. در برخی موارد، وزیر خزانه‌داری یا رئیس بانک مرکزی رهبر اقتصاد است و سیاست‌های پولی، مالی و ارزی را تعیین می‌کند. مثلاً در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در ایالات متحده، اینگونه بود که مکتب پولی فریدمن مبنا قرار می‌گرفت و وزیر خزانه‌داری یا رئیس بانک مرکزی نقش رهبر ارکستر اقتصاد را ایفا می‌کرد. در کشور ما، اکنون چنین رهبر ارکستری وجود ندارد. هر کسی ساز خود را می‌زند. سیاست‌های پولی راه خود را می‌روند، سیاست‌های ارزی مسیر دیگری را طی می‌کنند. وزیر اقتصاد می‌گوید تقصیر بانک مرکزی است، در حالی که باید رهبر ارکستر مشخص باشد، مگر می‌شود مسئولیت را بر عهده نگرفت و به گردن بانک مرکزی انداخت.

تاکنون چندین بار خبر برکناری رئیس بانک مرکزی را در این دوره شنیده‌ایم. چنین اخباری چه تاثیراتی خواهد گذاشت؟

انتشار پی‌درپی اخبار مربوط به تغییر رئیس بانک مرکزی، چه با انگیزه‌های بیرونی، چه از سر ناآگاهی و چه حتی از روی دلسوزی، ضربه بزرگی به مدیریت این نهاد حیاتی وارد می‌کند. نمی‌توان سکان‌دار یک سازمان مهم را دائماً با شایعات و جنگ روانی تحت فشار گذاشت. این بی‌ثباتی، عواقب بسیار بدی برای کل مجموعه دارد. تصمیم‌گیری‌های حساس باید سریع، قاطع و بر اساس دلایل محکم انجام شود. وقتی تردید و تعلل در تصمیم‌گیری‌ها به وجود می‌آید، نه تنها قدرت تصمیم‌گیری تضعیف می‌شود، بلکه کارایی کل سیستم، از بانک مرکزی گرفته تا وزارتخانه‌ها، کاهش می‌یابد. این روش که دائماً خبر تغییر مدیران به گوش می‌رسد، بسیار آزاردهنده است و جلوی کنترل امور را از دست مدیران می‌گیرد، ضمن اینکه می‌تواند نوسانات بازار و انتظارات منفی را تشدید کند. مقابله با یک نهاد و یک سیستم، نه فقط یک شخص، در بلندمدت عواقب ویرانگری دارد و هیچ فرد عاقلی این شیوه را برای مدیریت نمی‌پذیرد. مهم است که مسئولیت‌پذیری و پاسخگویی در تمام سطوح، از بالاترین نهادها مانند مجلس گرفته تا سازمان‌های اجرایی مانند بانک مرکزی و وزارتخانه‌ها، رعایت شود. هر کسی که مسئولیتی دارد، تا لحظه آخر باید پاسخگو باشد و اگر ناتوان است، تصمیم لازم باید سریع‌تر و قاطعانه گرفته شود تا سیاست‌های کشور سست نشود و مردم هزینه آن را نپردازند. مسائل پولی، مالی، صنعتی و تورم امروز، نیازمند یک نگاه جامع و هماهنگ هستند. اینطور نیست که به صرف تغییر یک وزیر یا رئیس بانک مرکزی، همه مشکلات حل شود. راه حل، در اتخاذ روش‌هایی مبتنی بر عقلانیت، قاطعیت و اخلاق است. اگر اخلاق از تصمیم‌گیری‌ها کنار گذاشته شود، بسیاری از امور به سمت نادرست پیش می‌روند و آفت‌های جدی ایجاد می‌شود.

در مورد بازار ارز و نقش بانک مرکزی در حفظ ارزش پول ملی، چه دیدگاهی دارید و چه راهکارهایی را برای بهبود وضعیت پیشنهاد می‌کنید؟

بانک مرکزی باید به این نکته مهم توجه کند که بازار ارز تنها تحت تاثیر عرضه و تقاضا نیست؛ بلکه عوامل و جریان‌های سازمان‌یافته‌ای پشت پرده آن قرار دارند. مثالی روشن برای این موضوع، ثباتی است که با قطع ۲۴ ساعته اینترنت در افغانستان، ناگهان در بازار ارز ایران ایجاد شد. این نشان می‌دهد که نظام مدیریت کلان اقتصادی ایران هنوز نتوانسته خود را در برابر این عوامل مجهز کند. باید دید کشورهایی مثل امارات یا اربیل، چگونه توانسته‌اند پول ملی خود را به خوبی مدیریت کنند. پول ملی، در واقع شریان حیاتی هر کشور است. من اعتراض شدیدی دارم که با وجود تاکید نظریه‌ها، شواهد تاریخی و تجربی بر این موضوع، به آن بی‌توجهی می‌شود. یادم می‌آید در جنگ جهانی دوم، هیتلر علاوه بر حملات نظامی، کلیشه اسکناس پوند را جعل کرد تا به پول ملی انگلستان ضربه بزند؛ اقدامی که چرچیل و تیم بانک مرکزی او، خطر آن را از بمب اتم هم بیشتر دانستند و با مقابله قاطع، از پول ملی خود دفاع کردند.

ارزش پول ملی، تمام ابعاد زندگی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی و حتی آموزشی یک جامعه را شکل می‌دهد. فرض کنید یک فرد، با هدف برنامه‌ریزی برای آینده خود، مثلاً خرید خانه در ده یا بیست سال آینده، تصمیم می‌گیرد با مدرک دکترا درس بدهد یا کارمند شود. این برنامه‌ریزی‌ها همگی وابسته به حفظ ارزش پول ملی هستند. اما وقتی ارزش پول ملی کاهش می‌یابد، مانند شریان خونی که بدن را زنده نگه می‌دارد، اقتصاد نیز بی‌رمق و بی‌جان می‌شود. اقتصادهای بزرگ مانند آمریکا، فقط به خاطر ظاهرشان بزرگ نیستند، بلکه بازارهای پولی و مالی‌شان که شریان‌های خونی آنها هستند، قدرتمندند. در اقتصاد ایران، این شریان حیاتی رها شده و ارزش پول ملی پیوسته در حال ضعیف شدن است. این ضعف در ارزش پول ملی، پیامدهای گسترده‌ای بر جامعه دارد. مناسبات خانوادگی، تحت تاثیر کاهش ارزش پول قرار گرفته‌اند و بسیاری از مردم، بدون هیچ تقصیری، احساس فقر می‌کنند؛ چرا که نظام اقتصادی این بلا را بر سرشان آورده است. در میان کارمندان و سایر اقشار، بی‌انگیزگی شدیدی ایجاد می‌شود و این وضعیت حتی می‌تواند افراد را به سمت فساد و رشوه سوق دهد، چرا که می‌بینند از پس هزینه‌های زندگی خود برنمی‌آیند. در چنین شرایطی، نظام تنها با دادن بسته‌های معیشتی واکنش نشان می‌دهد. اگر نظام ویژگی‌های خاصی را نداشت، تاکنون بارها از هم پاشیده بود.

این شریان حیاتی، یعنی پول ملی که جزو اولویت‌های بانک مرکزی است و باید با کمک تمام نهادها حفظ شود، متاسفانه مورد غفلت قرار گرفته است. چند روز پیش در فرمایشات مقام معظم رهبری نکته‌ای درباره مدیریت دیدم که بر آن بسیار تاکید دارم: مدیران، به ویژه مدیران میانی و استراتژیک، نباید فقط مشکلات و چالش‌ها را بفهمند، بلکه باید این چالش‌ها را به اهداف عملیاتی تبدیل کنند. مثلاً، چالش بیکاری باید به هدف "ایجاد اشتغال" تبدیل شود. باید ده تا بیست هدف اصلی تعیین و سپس اولویت‌بندی شود. برای کشوری مثل آلمان، بیکاری و رشد اقتصادی بالا اولویت است، در حالی که برای انگلستان، کنترل تورم (حتی با کاهش رشد) در اولویت قرار دارد. اما اکنون در ایران، هدف استراتژیک نظام که همه نهادها باید در برابر آن پاسخگو باشند، حفظ ارزش پول ملی است. از نظر اخلاقی، بسیاری از مسئولان در برابر این نابسامانی‌های اقتصادی که مردم در آن تحت فشار قرار می‌گیرند، مسئولیت بزرگی دارند و باید حفظ ارزش پول ملی اولویت اصلی آنها باشد. عوامل زیادی ارزش پول ملی را کاهش می‌دهند که به برخی اشاره کردم، اما برخی دیگر را نمی‌توانم به صراحت بیان کنم، زیرا اگر راه‌حل‌ها گفته شوند و اجرا نشوند، کسانی که قصد سوءاستفاده دارند، بهتر متوجه مسیر می‌شوند. حفظ ارزش پول ملی در بانک مرکزی هدفی بسیار مهم است، اما این فقط کار بانک مرکزی نیست، بلکه نهادهای امنیتی، قانون‌گذاری و اجرایی همگی باید دست به دست هم بدهند تا به این هدف حیاتی برسیم.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha