اقتصاد هر کشور، همواره تحت تاثیر عوامل متعددی، از جمله تحولات منطقهای و بینالمللی قرار دارد. رویدادهای اخیر و تنشهای ژئوپلیتیکی، چالشهای جدیدی را برای اقتصاد ایران ایجاد کردهاند که نیازمند رویکردی واقعبینانه و مدیریتی هوشمندانه است. درک صحیح از شرایط فعلی بازار، شناسایی نقاط قوت و ضعف و توانایی تدوین استراتژیهای منعطف و کارآمد، از اهمیت بالایی برخوردار است. مدیریت دقیق انتظارات عمومی، تقویت اعتماد متقابل بین مردم و نهادهای اقتصادی و اتخاذ سیاستهای پولی و مالی محتاطانه میتواند به ثبات اقتصادی کمک کند. در دوران پس از هرگونه تنش، تمرکز بر بازیابی و پویایی اقتصادی، نه تنها شامل جبران خسارات احتمالی میشود، بلکه به بازسازی سرمایههای اجتماعی و روانی نیز میانجامد. ایجاد فضایی برای امنیت اقتصادی، تشویق به سرمایهگذاری داخلی، و حمایت از بخشهای مولد اقتصاد، گامهای اساسی در این راستا هستند. در این گفتوگو، کریم بیات، عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس، به تحلیل جنبههای مختلف تاثیرات رویدادهای اخیر بر اقتصاد ایران میپردازد.
با توجه به جنگ ۱۲ روزه اخیر و اقدامات پس از آن توسط رژیم صهیونیستی و ایالات متحده آمریکا، این وقایع چه پیامدهای اقتصادی برای ما داشته است؟
جنگها به طور معمول اقتصاد کشورها را با چالش مواجه میکنند و این چالشها به افت جریان اقتصادی در حوزههای صادرات، واردات، نقدینگی و مدیریت ارزی منجر میشوند. شدت این چالشها به مدت زمان جنگ و توانایی ما در مدیریت تاثیرات روانی پس از آن بستگی دارد. خوشبختانه، مدت زمان این جنگ طولانی نبود و در زمان وقوع به خوبی مدیریت شد. اما به نظر من، مدیریت تاثیرات روانی آن در جامعه همچنان باقی مانده است. جامعه اقتصادی و اجتماعی ما در حال حاضر در وضعیت بلاتکلیفی قرار دارد، چرا که همانطور که سیاسیون نیز مطرح میکنند، ما تنها در وضعیت آتشبس هستیم و جنگ به پایان نرسیده است. این بلاتکلیفی بر جنبههای اقتصادی، مالی و تمامی عملیات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه ما تاثیر منفی میگذارد. هرچه زودتر این بلاتکلیفی برطرف شود و دورنمایی از وضعیت آینده و روند پیشرو مشخص شود، این تاثیرات منفی جنگ کاهش خواهد یافت.
بسیاری از کارشناسان معتقدند که پرهیز مردم از رفتارهای هیجانی در طول جنگ ۱۲ روزه، به بانک مرکزی و دولت کمک کرد. حفظ این روحیه در شرایط فعلی نیز بسیار تاثیرگذار است. به نظر شما متولیان امر تا چه اندازه باید برای تقویت این روحیه تلاش کنند و چه تاثیری در کنترل مسائل روانی که به آن اشاره کردید، خواهد داشت؟
قطعاً همینطور است. هرچه بتوانیم چالشهایی را که باعث تغییرات نامطلوب در اقتصاد ما (اعم از مالی و غیرمالی، صادرات و واردات) میشوند، کاهش دهیم، اقتصاد و رشد اقتصادی ما بهبود خواهد یافت. این بدیهی است. به نظر من، در طول آن ۱۲ روز جنگ، جامعه ما حالتی حماسی پیدا کرد و انسجام بین مردم ایجاد شد که باعث شد بسیاری از اقدامات منفی در بازارهای اقتصادی انجام نشود. همچنین، به دلیل کوتاه بودن زمان جنگ، تاثیرات منفی بر بخشهای ارزی و مالی ما کمتر بود. همچنین در آن دوران بسیاری از پروازهای خارجی ممنوع و صادرات و واردات متوقف بود، لذا تقاضایی برای ارز وجود نداشت. این دو عامل باعث شد که ما به خوبی از دوران جنگ عبور کنیم. اما پس از جنگ، همان انگیزه و همبستگی به تدریج کمرنگتر شد. پیشنهاد ما این است که هرچه بیشتر تلاش کنیم تا مردم را متقاعد کنیم که وضعیت پایدار خواهد ماند. باید از بلاتکلیفی رها شویم تا مردم نگران نباشند که ممکن است جهشهای غیرمعقول ارزی یا در بازار سکه و ارز اتفاق بیفتد و همان فرآیندهای قبلی تکرار شود. اگر در جامعه اطمینان ایجاد شود و بازار عرضه و تقاضای ارز به خوبی مدیریت شود، این اطمینان برای اقتصاد ما مفید و کمککننده خواهد بود.
شاید آثار جنگ ۱۲ روزه اولویت تامین مالی و برخی سیاستهای پولی و مالی ما را تغییر داده باشد. در شرایط فعلی، اولویت تامین مالی باید برای دولت باشد، بنگاهها یا خانوارها؟
ما در وضعیتی هستیم که منابع ارزی و درآمدی ما، به خصوص مالیاتهایی که از بخش اقتصادی دریافت میکنیم و درآمدهای صادراتی، محدود است، لذا در ابتدا باید این منابع را به خوبی مدیریت کنیم. این شامل تلاش برای جذب مالیاتهای داخلی برای پوشش حداقل بخشی از هزینههای جاری دولت میشود. همچنین در بخش صادرات که منابع ارزی ما را تامین میکند، باید تسهیلگر و مشوق صادرکنندگان باشیم تا منابع ارزی جذب شود. دولت باید موانع و مشکلات موجود در مسیر صادرکنندگان را از بین ببرد یا کاهش دهد تا آنها بتوانند جریان صادرات خود را بهتر انجام دهند و ورود ارز ما بیشتر شود. این مدیریت منابع ما است. در مقابل، مدیریت مصارف قرار دارد. با توجه به منابع محدودتر، باید بر اساس اولویتها مصرف کنیم. به عنوان مثال، ممکن است تامین مالی قشر کمدرآمد و تسهیلاتی که به آنها ارائه میشود، یکی از اولویتهای دولت در حال حاضر باشد. هزینههای مربوط به خسارات جنگ به نظر من خیلی قابلتوجه نیستند که تاثیری در این بخشها داشته باشند، اما یکی از هزینههای ایجاد شده هستند. اما هزینه قابل توجه، هزینههای نظامی است که احتمالاً در این دورهها لازم است افزایش یابد، یعنی قوی کردن بنیه اقتصاد نظامی و تقویت بخش دفاعی کشور، که اینها نیاز به هزینههایی دارند و از جمله اولویتهای دولت در زمان کنونی برای مصرف منابع در دسترس هستند.
با توجه به اینکه بیش از ۹۰ درصد بار تامین مالی بر دوش شبکه بانکی است، بانک مرکزی چگونه میتواند این تامین مالی را به شکل غیرتورمی انجام دهد، به گونهای که ضمن انجام تامین مالی، وظیفه اصلی بانک مرکزی که کنترل تورم است نیز محقق شود؟
اگر بخواهیم تورم را کنترل کنیم، باید هزینههای غیرضروری را که از بخش درآمدهای سرمایهای یا استقراض از بانک مرکزی یا مردم تامین میشوند، کاهش دهیم و مدیریت کنیم. همچنین باید مصارف خود را بر اساس درآمدهای واقعی و مصارف ارزی را بر اساس درآمدهای ارزی خودمان به خوبی مدیریت کنیم. ما زمانی دچار تورم میشویم که هزینههایی ایجاد کنیم که منابع لازم برای آنها را نداریم. این منابع یا استقراضی هستند، که ممکن است شامل صکوک، اوراق قرضه، یا استقراض از بانک مرکزی یا هر منبع دیگری باشد. علاوه بر اینکه خود قرض مشکلساز است و یک هزینه سود پرداختی برای دولت در دورههای مختلف ایجاد میکند، در تورم نیز تاثیر میگذارد و آن را افزایش میدهد. یعنی از دو جهت، دولت در این بخش ضرر میکند، اگرچه در کوتاهمدت مشکل خود را حل کرده است.
بانک مرکزی در شرایط فعلی تصمیم گرفته است که یک سیاست بینابینی با هدف جلوگیری از انسداد پولی و رکود و انجام همزمان سایر وظایف خود اتخاذ کند که هم وجوهی از سیاستهای انقباضی و هم انبساطی دارد. این سیاست بینابینی را چگونه ارزیابی میکنید و تا چه اندازه انتقادات مطرح شده را موجه میدانید؟
این چیزی که شما در صحبتهایتان گفتید که در این وضعیت با این ویژگیها، بانک مرکزی باید بتواند مدیریت کند، من نام آن را مدیریت منابع و مصارف میگذارم. این یک امر درست و منطقی است، مدیریت منابع و مصارف بر اساس شرایط خاص کشور. این یک امر طبیعی است و همه کشورها در وضعیت خاص، مدیریتهای خاصی انجام میدهند. معمولاً این مدیریتها در برخی بخشها حالت انقباضی پیدا میکند، به این معنا که برخی هزینهها نباید از نگاه بانک مرکزی و اولویتهای کشور انجام شود، در حالی که فعالان بازار و مردم انتظار دارند آن اتفاق بیفتد. لذا ممکن است گلایههایی نیز به دولت و بانک مرکزی داشته باشند و بگویند در این زمینه مثلاً با حالت انقباضی اقدام میکنند و مشکلاتی برای ما ایجاد کردهاند. به همین ترتیب، در بخش انبساطی (یعنی بخشهایی که خرج میکند)، ممکن است اولویت شما و اولویت بازار و بخشهای مختلف اقتصادی متفاوت باشد. اما آنچه مهم است اینکه بانک مرکزی باید بر اساس منابعی که دارد و مصارف و اولویت آن مصارف، این مدیریت را انجام دهد و درآمدها را جذب و هزینهکردها را انجام دهد تا بتواند همان چیزی که متداول است، بین رکود و تورم تعادلی ایجاد کند و بین افزایش نقدینگی و تورم نیز تعادلی ایجاد شود. همچنین، باید تعادلی بین قیمت ارز در بازار و بخش صادرات ما ایجاد شود و مشخص کند که با چه ویژگیها و چه قیمتی باید خریداری شود. اینها از جمله وظایفی هستند که معمولاً بانک مرکزی در این حالتها انجام میدهد و به نظر من اینها بخشهای ضروری هستند و باید اتفاق بیفتند.
نظر شما